۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

معصومه از پانزدهمین سال پناهندگیش می گوید
safemigrant۱۵:۵۱ 0 نظرات

pakistan پاکستان
ازدواج دختران ایرانی با اتباع افغانی پناهنده در ایران در بسیاری از مواقع ، منشاء بروز مشکلات مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی برای این خانواده ها بوده است.
معصومه دختر جوان ایرانی ، ساکن پاکستان یکی از قربانیان این نوع ازدواج و قوانین سخت و غیرانسانی جمهوری اسلامی ایران در خصوص مهاجرین افغان میباشد.
وی که از پدری افغان و مادری ایرانی میباشد به دلیل مشکلات پدر افغانش در ایران ، در 9 سالگی به همراه خانواده مجبور به ترک ایران به مقصد پاکستان میشود.
معصومه صفری در گفتگو با ونداد اولادعظیمی از مشکلات زندگی در پاکستان و عدم رسیدگی به وضعیت بحرانی این خانواده توسط کمیساریای عالی سازمان ملل و سایر نهادهای حقوق بشری ، اینگونه توضیح می گوید:
من معصومه هستم .15 سال است که در پاکستان پناهنده هستم.بدون هیچ حقی یا سرنوشتی الان ده سال است که پرونده پناهندگی ما مردود شده است . منتظر حمایت احتمالی کمیساریای عالی پناهندگان هستیم  که تا حالا هم جوابی نداده است.
اینجا هیچ امکاناتی برای ما نیست.هیچ امکاناتی به ما ندادند.فقط خودمان هستیم و خودمان.هیچ راهی نداریم و هیچ کمکی از جایی به ما نمی رسد.
ما در حال حاضر چهار خواهر و چهار برادر هستیم.من از همه بزرگتر هستم. یک خواهری داشتم که 17 ساله بود که با هم سرکار می رفتیم که الان فوت کرده است. ما دو نفر در خانه یک پاکستانی کار می کردیم. الان فقط من مانده ام و در آن خانه کار می کنم.در خانه یک دکتر پاکستانی.بعضی موقع ها هم اگر در کلینیک کاری داشته باشند و
خیلی مشکل داریم.ما را اذیت می کنند.بدون دلیل توهین می کنند.
مردم پاکستان و پلیس های منطقه ای که زندگی میکنیم، آزارمان می دهند. خودشان را مسلمان می دانند اما شلوغ می کنند. به ما میگویند شما مسلمان هستید ، شیعه هستید یا مسیحی هستید. چند روز پیش روی پشت بام بودم و داشتم لباس می شستم.یکی از دخترهای همسایه رفته بود و گفته بود این ها مسلمان نیستند و شلوغ کردند و با انبردست زدند به سر مادر من و سرش را شکستند.مادرم بیست روز بیمارستان بود.از طریق کلیسا کمک گرفتیم و مادرمان را نجات دادند و پلیس آمد.
هیچ کمکی از طرف پلیس و دولت پاکستان به ما نمی شود.اینجا هیچ کس نیست کمک کند.حتی اگر وسط خیابان هم بمیریم کسی به ما کمک نمی کند.
من 9 سال داشتم که به اینجا آمدیم.آن زمان کلاس سوم بودم.از آن موقع تا الان تحصیلات نداشتم.همان موقع که ایران بودیم هم اذیت می شدیم.به خاطر پدرمان ما را اذیت می کردند.
ما مشکل سیاسی نداشتیم و فقط به خاطر این که پدرم افغان بوده و فامیل های مادرم به خاطر این موضوع ما را اذیت می کردند.چون پدرم افغان بوده ، پدرم را اذیت می کردند.به زندان فرستادند بدون هیچ دلیلی.نمی دونم چرا؟
ما از فعالان حقوق بشر خیلی انتظارات داریم.ما 15 سال است که در پاکستان بودیم بدون سرنوشت و بی سواد.نه جایی برای رفتن داریم و نه سرگرمی و نه هیچ چیز دیگر.
مسخره هستیم پیش پاکستانی ها و ایرانی ها و افغانی هایی که اینجا هستند.نه لباس خوبی داریم و نه غذای درستی و نه امکان درس خواندن داریم.هیچ سازمانی تا الان به ما کمک نکرد.
کارمند کمیساریای پناهندگان  که باید به پناهنده ها کمک کند ما رو مسخره می کند.
زمانی که ما بچه بودیم و زبان بلد نبودیم ، سواد نداشتیم و با کسی نمی توانستیم صحبت کنیم.حالا که بزرگ شدم و مقداری زبان یاد گرفتم همین الان هم خجالت می کشم که بروم یو ان و بگویم آدم غریبی هستم و به من کمک کنید.من هم غرور دارم. 25 سال دارم.چون غریب هستم با نظر بد نگاه می کنند. رفتم یو ان به من میگن برو شوهر کن.یعنی چی شوهر کن؟
این حرف خوبی است به من میزنن؟به اون ها میگم مادر و پدر من در اینجا پناهنده بودند و قبولی داشتند حالا من بزرگ شدم  آیا نباید به من حق بدهند که پناهنده شوم؟به من می گویند برو شوهر کن.این چه رفتاری است؟
آدم های چشم ناپاکی آنجا هستند که طوری نگاه می کنند که خجالت می کشیم. آن ها فقط انجا هستند برای حقوق گرفتن ولی هیچ کمکی به کسی نمی کنند.حقوق میگیرند ، ماشین دارند ، کلوپ می روند و تفریح می کنند اما به ما که غریب هستیم کمکی نمی کنند.به یو ان که می رویم دم درب اولین چیزی که می پرسند این هست که پول داری؟من اگر پول داشتم مگر مرض داشتم بیام اینجا؟
من فقط می خوام بگم اگر نمی خواهید به ما کمک کنید حداقل هستند کسانی که محتاج هستند ، غریب هستند .همیشه نباید به پولدار ها کمک کنید. به یک غریب هم باید کمک شود.خواهران و برادران من چه گناهی کردند که اینجا بدبخت و بیچاره هستند؟خواهر من چه گناهی داشت که بی گناه مرد؟پیش همین پاکستانی ها کار میرد هیچ کس به خواهرم کمک نکرد.خیلی ها اینجا مردند ، خیلی ها اعتصاب کردند اما بی فایده بود.
همچنین مادر معصومه ، در شرح وضعیت خانواده می گوید:
15 سال هست که در پاکستان هستیم ، پرونده در کمیساریای عالی داشتیم. پرونده ما را مردود کردند. بچه های من ملیت ندارند .بدون سرنوشت ماندم.بچه هایم از تحصیل  و داشتن سواد محروم هستند.حتی وضعیت زندگی مان انقدر خراب بود که از مساجد و کلیساها کمک خواستم ولی تا به حال هیچ کسی به ما کمک نکرد.از شما خواهش می کنم که هر کمکی می توانید برایم انجام دهید.بچه های من بی سواد و بی سرنوشت و بی ملیت هستند.
من اهل بندعباس هستم.
من اول پرونده دادم و قبول شدم و بچه هایم را زیر پوشش بردند . شوهر من ابتدا نبود.دو سال بعد شوهرم را زیر کیس من بردند و شوهرم هم قبول شد.به علت این که شوهر من افغانی بود ایرانی ها شورش کردند و همه درب و پنجره و کامپیوترها را شکستند.
چون دیدند شوهرم افغانی هست، این ها از من سواستفاده کردند و آمدند روی پرونده من یک پرونده گذاشتند و پرونده من را بستند.بچه های من بی سرنوشت و بی سواد هستند.همین طور مانده ایم در پاکستان.در به در و آواره و بی سرنوشت.
شغلی ما نداریم و همان طور خودمان روزگار را می گذارنیم
بررسی سرگذشت  معصومه نشان می دهد که  خروج  از ایران جهت رهایی از فشار و سرکوب و تلاش برای برخورداری از حداقل حقوق انسانی ، به منزله پایان رنج و مسائل خانواده هایی نظیر خانواده معصومه نیست .
عدم امکانات کافی کمیساریای عالی پناهندگان ، بی تفاوتی کارمندان محلی ، عدم امضای کنوانسیونهای پناهندگی و عدم امنیت در برخی از کشورها ، همه و همه مواردی هستند که موجب رنج و دردی فراتر از انتظار ، در امثال معصومه معصوم ، میشود .
معضلاتی  که هیچ اراده راسخی برای بهبود و حل آن توسط سازمان ملل ، دولتها و نهادهای حقوق بشری دیده نمی شود.


About The Author Ali Bajwa Lorem ipsum dolor sit amet, consectetur adipisicing elit, sed do eiusmod tempor incididunt ut labore et dolore. Magna aliqua. Ut enim ad minim veniam, quis nostrud exercitation ullamco laboris nisi ut aliquip ex ea commodo consequat. Facebook and Twitter

0 نظرات

ارسال یک نظر